جانِ شهر!
بهروز مرباغي
آيا تا به حال اين پرسش به ذهنمان آمده كه «نهايت چشمانداز و هدف يك برنامهريزي شهري چه بايد باشد؟» فرض كنيم در برنامه كلان شهر قرار است در افق طرح همه خيابانها آسفالت و سنگفرش شوند، تمام مدرسهها و كودكستانها و دانشگاهها فعال شوند، اقتصاد شهر بچرخد، ادارات شهر درست كار كنند، حملونقل استاندارد باشد و حقوق كارمند و كارگر به موقع پرداخت شود و الي آخر! آيا رسيدن به اين هدفها كافي است؟ اين است چشمانداز يك شهر؟ با رسيدن به اين اهداف دنبال چه هستيم؟ آسفالت درست باشد كه چي؟ حقوق بهموقع پرداخت شود كه چي؟ آيا اينهمه باعث ميشوند كه «حال شهر خوب شود»؟ مطلب همينجا است دقيقا. هدف نهايي هر برنامه و طرح كلان شهري آن است كه حال شهر خوب شود. مردم بانشاط باشند. از زندگي لذت ببرند. به فكر زيباييها باشند نه در غم تاريكيها. بايد از برنامهريزان و مديران شهري خواست راهي براي خوبشدن حال شهر و مردم بكنند. لازم است كمي توضيح بدهيم. در عرف و مثلها هست كه «با نون خالي هم ميشود سير شد، با خوراك بوقلمون هم نميشود سير شد!». قصد ما از اين مثل تقديس فقر نيست. اصلا. غرض آن است كه بگوييم عامل نشاط و شادابي آدمي، لزوما در نرخ و اندازه خوراك و پوشاك و گردش نيست. باز مثال ديگري بزنيم: هستند پدرها يا مادراني كه همهكار براي فرزندشان انجام ميدهند و وقتي ميبينند فرزند شاداب نيست و از زندگي راضي نيست، ميگويند «چه ميخواهي؟ هرچه خواستي برايت فراهم كرديم. چيزي كم نداري!» باز يك مثال ديگر: بودند كشورها و حكومتهايي كه در تامين نيازهاي زندگي مردم هيچ كسر و كاست نداشتند. مدرسه و دانشگاه اجباري و رايگان بود، هيچكس بيكار نبود، سر هرسال همه مجبور بودند به مرخصي و تفريح اجباري بروند. فرقي بين زن و مرد نبود. وسايل حمل و نقل عمومي غالب بود و خيلي چيزهاي ديگر. ولي دوام نياوردند. پاشيدند. پدر و مادري هم كه نارضايتي فرزندش را بيدليل ميداند، از اين دست هستند. اينها هميشه طلبكار هستند. اينها هرگز علت نارضايتي ديگران را نميفهمند. چون انسان را نميشناسند. به خصوص انسان مدرن را. اينان در جهان پيشامدرن زندگي ميكنند. انسان مدرن ميخواهد آزاد باشد حتی براي اشتباهكردن. از وعظ و پند و انذار گريزان است. ميخواهد شهر را خودش بسازد. در تصميمهاي مهم شهرش حضور و سهم داشته باشد. ميخواهد مديريت شهر با حضور و نقش واقعي او انتخاب شود. ميخواهد خودش و شهرش را با شهروندان و شهرهاي جهان مقايسه كند. لذت نميبرد از اينكه گذشته نه چندان معلوم را به سرش بكوبند و حسرت بيفزايند. براي اينكه حال شهر خوب شود لازم است حال مردم خوب شود. حال مردم فقط با مترو و تراموا خوب نميشود. مردم حق خود بر شهر را ميخواهند.
معمار و مدرس دانشگاه